سیاست در بستر زمان در گفت وگو با محمد فاضلی
علوم اجتماعی ایران تحت سیطره روشنفکری
مناقشه در ایران هنوز بر سر سوسیالیسم و لیبرالیسم است |
جامعه ما هنوز یک بروکراسی ناکارآمد دارد و تحت تاثیر آن نظام بهداشت و درمان از هم گسیخته است. روابط کارگر و کارفرما تحلیل عالمانه نشده است. در حالی که اینها به دولتمندی ربط دارند. محیط زیست مقوله یی سیاسی است در حالی که علوم سیاسی و جامعه شناسی ما هیچ توجهی به آن نکرده است. در علوم اجتماعی ما تحلیل خط مشی (policy) فراموش شده است. کتاب پیرسون راهی به سوی تحلیل این امر می گشاید و البته بسیار فراتر از آن می رود
در ایران نظریه پردازان در سطح اندیشه سیاسی و اجتماعی باقی مانده اند و مناقشه هنوز بر سر لیبرالیسم و سوسیالیسم است و بحث ها به زمین بروکراسی و دولت ما ربطی نمی یابد. به همین دلیل است که به آن انتقاد می کنند که غربی است زیرا راجع به موضوعات انضمامی جامعه ما حرف نمی زنند
علوم اجتماعی و به طور کلی علوم انسانی در ایران گرایشی آشکارا به فلسفه و مباحث پایه یی نظری دارد و همه علاقه مندان این مباحث مایلند که درباره مفاهیم بنیادی به بحث های دراز دامن فلسفی بپردازند تا جایی که حتی برخی سوگیری علوم اجتماعی به سمت جامعه شناسی را به طعنه ایدئولوژیک شدن می خوانند و معتقدند باید به سوی اساس ها بازگشت، بگذریم که این دعوت به مبانی در اکثر مواقع در سطح مباحث روزنامه یی می ماند و نظر به تالیفات و آثاری که به نگارش می آیند، همچنان مشکلات اساسی پابرجاست تا جایی که به تعبیر دکتر محمد فاضلی در ایران هنوز دعوا بر سر سوسیالیسم و لیبرالیسم است! در این میان غفلت از مسائل انضمامی و گرفتن ژست منتقد باعث شده که محققان این علوم از پرداختن به مقولاتی چون دولتمندی و بروکراسی طفره روند. کتاب «سیاست در بستر زمان» نوشته پل پیرسون اما متعلق به نسل نوینی از پژوهشگران این حوزه است که اتفاقا می کوشند مقولات انتزاعی را در زمین واقعیت سیاست و اجتماع به آزمون بگذارند و با نظر به آنچه هست، نظریه پردازی کنند. در این کتاب پیرسون می کوشد این حکم تکراری و در عین حال مغفول را که تاریخ مهم است، تحلیل کند. با دکتر محمد فاضلی، عضو هیات علمی دانشگاه مازندران که پیش از این کتاب روش تطبیقی: فراسوی راهبردهای کمی و کیفی اثر چارلز ریگین را ترجمه کرده بود، به گفت وگو نشستیم.
کتاب «سیاست در بستر زمان» در نگاه نخست اثری است که چندان با ادبیات ترجمه یی موجود در ایران در حوزه های جامعه شناسی، جامعه شناسی سیاسی و علوم سیاسی ارتباط ندارد و همین شاید باعث شود که در میان علاقه مندان این حوزه ها مهجور بماند. به همین خاطر بهتر است که در پرسش نخست به این بپردازیم که اصولاکتاب در چه حوزه یی قرار می گیرد؟
من قبل از اینکه به کتاب بپردازم، مایلم به پروژه شخصی ام اشاره کنم تا مشخص شود که چرا کتابی مثل سیاست در بستر زمان را ترجمه کردم. فکر می کنم علوم اجتماعی در ایران اعم از علوم سیاسی، جامعه شناسی و حتی اقتصاد نسبت به دو مقوله تاریخ و پژوهش تطبیقی کم توجه هستند. با توجه به گسترش کمی که صورت گرفته است، پژوهش های اجتماعی که به مقایسه ایران با کشورهای مشابه خودش را بررسی کرده اند، بسیار اندک هستند. برای مثال آثاری که به مقایسه توسعه در ایران با کشورهای نوظهور بپردازند یا پژوهش هایی درباره مقایسه اصلاحات بروکراتیک در ایران و بقیه دنیا بسیار کم هستند. بنابراین پروژه شخصی ام توجه کردن جدی به تاریخ در علوم اجتماعی است در نتیجه به کتبی می پردازم که به این هدف کمک کنند.
علوم اجتماعی عرصه های نزدیک به روشنفکری، فلسفه اجتماعی و مباحث روشنفکرانه عرصه عمومی دارند و همچنین مباحث نظری- روش شناختی ای که گزاره های دقیق تر این علوم بر آنها مبتنی است و هسته سخت این علوم به حساب می آیند. علوم اجتماعی در ایران امروز بیشتر تحت سیطره آن سویه روشنفکرانه است اما مباحث اساسی روش شناختی و نظری، بنیان های تبیین و نظریه هایی که راجع به کانون روش شناختی علوم اجتماعی اند مغفول هستند. من قبلابا همین رویکرد کتاب روش تطبیقی: فراسوی راهبردهای کمی و کیفی اثر چارلز ریگین را ترجمه کردم.
کتاب سیاست در بستر زمان، کتابی درباره همان بنیان های روش شناختی و نظری است که برای همه علوم اجتماعی حیاتی هستند، بالاخص علوم اجتماعی علاقه مند به تاریخ و جامعه شناسان، علوم سیاسی و اقتصاددانان می توانند از آن استفاده کنند. این کتاب تحول نهادی را در بستر تاریخ تحلیل می کند. قرائت این کتاب از نهادها به نهاد به مثابه سازمان نزدیک می شود و از این رو با وجود آنکه موضعی نظری-روش شناختی درباره زمان دارد ولی برای تحلیل تطبیقی-تاریخی آرایش های نهادی-سازمانی بالاخص در ساختار دولت ها هم اثر مهمی است.
علوم اجتماعی باید در دانشگاه ها تدریس و آموزش داده شوند. اینکه می گویید به روش توجه نمی شود، آیا منظورتان این است که نظام آموزشی علوم اجتماعی با این نقیصه مواجه است؟
بله، هنوز دانشگاه در ایران تحت سیطره قرائتی از روش های کمی میراث دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ جامعه شناسی امریکایی است وقتی می گویم قرائتی از آنها، یعنی حتی به آنها هم به نحو دقیق پرداخته نمی شود. این فقط احساس من نیست بلکه دیگران همچنین فهمی دارند. جالب است بدانید وقتی مدیریت نشر نی کتاب را برای ارزیابی و داوری ارسال کرده بودند، ارزیاب نوشته بود این کتاب فعلادر ایران خواننده زیادی ندارد ولی در آینده شاید خواننده بیشتری پیدا کند. چرا چنین است؟ فارغ التحصیلان علوم اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تربیت خاص و لازم برای مواجهه با آثاری از این جنس را ندارند. در فضایی که برخی موضوعات بنیادین هر نظام اجتماعی نظیر بروکراسی، دولت مندی یا توسعه در چارچوبی تاریخی و تطبیقی مغفول است و اندیشه سیاسی-اجتماعی در فضایی روشنفکری در اولویت است، این کتاب می تواند خلاف عادت بازار کتاب و در عین حال فرصتی به حساب آید.
به وضعیت دانشگاه ها اشاره کردید ولی در فضاهای غیردانشگاهی هم عمدتا به آثار روشنفکرانه و فلسفی پرداخته می شود. اگر به ایشان گفته شود که درباره دولت مداری و بروکراسی و مباحثی از این دست کار کنید، حتی ناراحت می شوند و می گویند ما منتقد دولت ها هستیم و این کارها، کار استراتژیست ها و تئوریسین های دولت است.
درست است ولی این تحولی است که در علوم اجتماعی دنیا رخ داده است. علوم اجتماعی و علوم سیاسی باید راجع به دولت مندی و کارآمدی بروکراسی حرف داشته باشد و بر وقتی راجع بروکراسی حرف می زند، به آلمان نسبتا عقب مانده اواخر قرن نوزدهم اشاره می کند و آن را با بروکراسی موفق انگلیس مقایسه می کند اما در موضع منتقد گرفتن یک حرف و اصلاحرفی راجع به یک مقوله نزدن حرف دیگر است وقتی علوم سیاسی در غرب را بررسی می کنیم، می بینیم که بسیاری متخصص اقتصاد سیاسی هستند یا دانشمندان علم سیاستند اما آنچه می نویسند با آنچه در ایران نوشته می شود متفاوت دارد. مثلاتدا اسکاچپول، رییس سابق انجمن علوم سیاسی امریکا درباره نظام بهداشت در امریکا کتاب دارد، یاکوب هکر که از نسل جدید دانشمندان علوم سیاسی ایالات متحده است، درباره نظام رای دهی و دموکراسی و نظام بهداشت و درمان امریکا کتاب می نویسد. می خواهم بگویم که علوم سیاسی و جامعه شناسی وارد طرح مسائل واقعی و گذر از سیاست به معنای Politics به سیاست یا خط مشی به معنای Policy می شوند. همه چیز در سطح اندیشه سیاسی یا تحلیل ایسم ها باقی نمی ماند. ضمن آنکه فکر می کنم تحلیل دولت در چنین رویکردی نقشی اساسی دارد.
اما در ایران نظریه پردازان در سطح اندیشه سیاسی و اجتماعی باقی مانده اند و مناقشه هنوز بر سر لیبرالیسم و سوسیالیسم است و بحث ها به زمین بروکراسی و دولت ما ربطی نمی یابد. به همین دلیل است که به آن انتقاد می کنند که غربی است، زیرا راجع به موضوعات انضمامی جامعه ما حرف نمی زنند. جامعه ما هنوز یک بروکراسی ناکارآمد دارد و تحت تاثیر آن نظام بهداشت و درمان از هم گسیخته است. روابط کارگر و کارفرما تحلیل عالمانه نشده است. در حالی که اینها به دولتمندی ربط دارند. محیط زیست مقوله یی سیاسی است، در حالی که علوم سیاسی و جامعه شناسی ما هیچ توجهی به آن نکرده است. در علوم اجتماعی ما تحلیل خط مشی (policy) فراموش شده است. کتاب پیرسون راهی به سوی تحلیل این امر می گشاید و البته بسیار فراتر از آن می رود.
کتاب سیاست در بستر زمان چه ربطی با پروژه یی که دارید، برقرار می کند؟
کتاب حاضر موضع بین رشته یی دارد. پیرسون در این کتاب می خواهد سه نکته را بیان کند. نخست، محققان زمان را در تبیین هایشان لحاظ کنند، دوم، روش لحاظ کردن زمان در تبیین ها چگونه است و سوم می خواهد بگوید که جامعه علوم سیاسی امریکا تاکنون این کار را نکرده است. به نظر من این ادعای سوم پیرسون دست کم در نسل خود او و بعد از دهه ۱۹۹۰ صادق نیست. مثلادر سال ۱۹۹۲ مجله «روش ها و پژوهش جامعه شناختی» (Sociological Methods and Research) ویژه نامه یی با موضوع نقش زمان و پژوهش تاریخی منتشر کرد اما این ادعا درباره جامعه علوم اجتماعی ایران کاملاصدق می کند. یعنی زمان در تحقیقات جامعه شناختی ایران جدی گرفته نشده است. کتاب در چارچوب این رویکرد، با پروژه شخصی من یعنی تقویت جامعه شناسی تاریخی، تحلیل نهادی و پژوهش تطبیقی ارتباط دارد. هر سه مقوله را می توان به قوت در این کتاب یافت.
شما می گویید ایرانیان زمان را وارد تحلیل های جامعه شناختی یا تاریخی خود نکرده اند اما برای مثال محققی مثل هما کاتوزیان ممکن است ادعا کند که کتاب هایش (مثلااقتصاد سیاسی ایران) جامعه شناسی تاریخی ایران است. چرا معتقدید این دست آثار از زمان غفلت کرده اند؟
هرگز نمی شود گفت تحلیل تاریخی در علوم اجتماعی ایران وجود نداشته است، هر چند مصداق مشخصی را که ذکر کردید، یعنی آقای کاتوزیان را نمی توان دست پرورده علوم اجتماعی ایران تلقی کرد اما در کل، برای آنکه مقوله یی چون زمان را در تحلیل وارد کنید، باید دستگاه مفهومی داشته باشید که نسبت به مقوله زمان حساس باشد. بررسی موضوعی تاریخی، به معنای لحاظ کردن زمان نیست. به این اعتبار، تاریخ نگاری وقایع نگار را نمی توان حساس به زمان دانست. محقق باید نشان دهد که زمان تحت چه سازوکاری بر پیدایش نهادها و قاعده بازی کنشگران اثر می گذارد. زمان صرفا بستر وقوع رخدادها نیست، بلکه باید در جایی رسوب کند. پیرسون معتقد است که زمان در نهادها و تحول نهادی رسوب می کند. لذا باید دو مقوله تداوم و پیوستگی و تغییر نهادی را محملی برای تحلیل اثر زمان قرار داد. ما شاهدیم که نهادها پیوستگی دارند، برای مثال نهادی چون خانواده یا بروکراسی یا سیاست در طول ۳۵ سال گذشته بسیاری از ویژگی هایش را حفظ کرده است اما برخی موارد نیز تغییر کرده است. پیرسون می کوشد نشان دهد که زمان چگونه سبب تداوم می شود و چگونه عامل تغییر است.
برای چنین کاری باید دستگاه مفهومی مشخصی داشت. این دستگاه مفهومی ربط های نظری مشخصی با نظریه بازی، نظریه انتخاب عاقلانه، کارکردگرایی و تحلیل نهادی دارد. او برای دستگاه مفهومی اش سه مفهوم بنیادین را شرح و بسط می دهد. برخی پدیده ها به گونه یی هستند که بعد از وقوع، بازخورد ناشی از وقوع شان باعث تقویت آنها می شود. از دل مفهوم بازخورد مثبت، مفهوم «خودتقویت شوندگی» (self reinforcement) بیرون می آید و هر دو مفهوم زمینه یی برای طرح فرآیندهای وابسته به مسیر ایجاد می کنند. البته در کنار اینها نظام مفهومی گسترده تری شکل می گیرد که می شود بر بستر آنها به طرح تاثیر زمان در فرآیندهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی پرداخت. تحقیقات تاریخی در ایران، از منظر دور بودن از چنین نظام مفهومی ای، با زمان بیگانه بوده اند.
اگر ممکن است برای روشن شدن این مفاهیم یک مثال ملموس بزنید.
برای مثال ناامنی باعث بی ثباتی می شود و بی ثباتی باعث فرار سرمایه گذار می شود و فرار سرمایه گذار باعث توسعه نیافتگی می شود و توسعه نیافتگی در نهایت موجب ناامنی بیشتر می شود. ناامنی اولیه، ممکن است به حلقه خودتقویت شونده یی بدل شود که ناامنی بیشتری را به دنبال می آورد. پیرسون توضیح می دهد که این افزایش ناشی از زمان است وابستگی به مسیر (path-dependency) مفهوم مهمی است. در لحظاتی از تاریخ کنشگر مختار است که مسیر الف یا ب را انتخاب کند اما وقتی مسیری را انتخاب کرد، دیگر نمی تواند به راحتی برگردد. مسیرهایی که کشورها انتخاب می کنند همین ویژگی را دارد. کشوری در یک مقطع پیشرفت را به صورت نیروی کار ارزان برای تولید انبوه انتخاب می کند و کشوری دیگر پیشرفت ICT را انتخاب می کند. این دو کشور مسیرهای متفاوتی را انتخاب می کنند و در نتیجه بازگشت به نقطه قبلی دشوار می شود. مفهوم دیگر برگشت های فزاینده (increasing returns) است. این مفهوم به پژوهشگر این امکان را می دهد که به زمان بیندیشد، یعنی زمان متغیر بی اثر نیست، بلکه در زمان چیزهایی مثل «شبکه های منافع» و رسوب های نهادی شکل می گیرد وقتی با این مفاهیم فکر کنید، می توانید تشخیص دهید که فرآیندهای زمانمند و غیرزمانمند چه تفاوتی دارند.
وقتی از حرکت وابسته به مسیر سخن می گویید، ممکن است نوعی جبرگرایی (دترمینیسم) به ذهن متبادر شود یعنی اینکه مثلاچون یک کشور صد سال پیش یک مسیر را انتخاب کرد، امروز دیگر چاره یی جز پذیرش لوازم آن ندارد.
به یک معنا این جبرگرایی درست است اما این نوعی جبرگرایی فلسفی به این معنا که انسان ها مجبورند، نیست ولی نشان می دهد که ساختار می تواند به شکل نفسگیری مقاوم و محدودکننده باشد.
به هر حال جبرگرایی هست.
بله، جبرگرایی ساختاری است و بحث مهمی پیش می آید. مثلاگفته می شود که گاهی مسیرها قفل می شوند و امکان اصلاح ندارند. اصلاخود این یک سوال مهم است که چه زمانی مسیرهای تحول نهادی قفل می شوند؟ آیا مسیر تحول بروکراسی ایران قفل شده است؟ و به واسطه اقدامات گذشته امکان کاهش سطح فساد و افزایش کارآمدی وجود ندارد؟ این نکته یی است که باید موردی بررسی شود اما نکته مهم تر این است که برای بررسی اینکه چرا وضعیت قفل شده، باید بررسی شود که چرا این مسیر انتخاب شده است. در نهادگرایی جدید، بحث از این می شود که کدام مسیرها قفل می شوند و کدام مسیرها ادامه پیدا می کنند. ضمن آنکه گاهی یک مسیر رو به مثبت و گاهی رو به منفی قفل می شود اما در هر صورت هیچ گزاره عامی وجود ندارد و باید به طور تاریخی بررسی شود اما نکته قطعی این است که انتخاب های مدیران جامعه روی گام های بعدی تاثیر می گذارد.
پیرسون همچنین ما را متوجه می سازد که در تحلیل زمانی مسیر باید به چه نکاتی توجه کرد. مفاهیمی چون بزنگاه یا نقاط ممانعت و شرح سازوکارهای عمل آنها از این حیث اهمیت دارند. بزنگاه لحظه یی است که تمام متغیرهای ساختاری قدرت شان تضعیف می شود. مثل لحظه وقوع انقلاب، البته همه تعین های ساختاری از بین نمی روند اما بسیاری از آنها تغییر می کنند. بزنگاه ها عوامل گسست در ساختارند و برای توضیح تحولات ساختاری مهم اند. تفاوت عمده پیرسون با دیگر کسانی که پدیده زمان را وارد بحث خود کرده اند توجه او به مفهوم سازوکارهای علی است. این نکته یی است که در ایران چندان گسترش نیافته است. برای تبیین تنها مهم نیست که از یک نقطه به نقطه دیگر رفته ایم، بلکه باید روشن شود که این حرکت چگونه صورت گرفته است. مثل کاری که تری کارل در کتاب معمای فراوانی انجام می دهد فقط بیان این نیست که بگوید کشورهای نفتی یا رانتیر ناکارآمدتر از دیگر کشورها هستند. این حرف مهمی نیست، مهم این است که توضیح داده شود چرا برخی دولت های کشورهای نفتی ناکارآمدند. بنابراین بنیانی ترین حرف پیرسون تاکید بر سازوکار علی است. بخش مهمی از سازو کار علی برآمده از تعامل اثر متغیرها در بستر زمان است. در زمان چه چیزی رخ می دهد؟ برای مثال چرا یک نماینده مجلس اگر فوت نکند یا شورای نگهبان رد صلاحیتش نکند، احتمالادوره های متوالی در این سمت می ماند، چه چیز او را نسبت به رقبایش برتر می کند؟ زمان مفهوم مناسبی برای تحلیل این گونه پدیده هاست که در جامعه و سیاست به وفور یافت می شوند.
شما در مقدمه کتاب نیز پیرسون را یک نهادگرا خواندید، اگر ممکن است پیش از پرداختن به مکانیزم های تحول نهادها، منظور پیرسون از نهاد را روشن کنید؟
پیرسون متخصص علوم سیاسی در امریکاست و در نتیجه وقتی از نهاد صحبت می کند، مرادش به مفهوم سازمان نزدیک است و بنابراین از نهادهایی چون کنگره، بروکراسی یا صنعت حرف می زند و زیاد بر هنجارهای بازی تاکید نمی کند اما این به معنای غفلت پیرسون از کلیت نهادگرایی نیست. کل مباحث نهادگرایی، بالاخص نهادگرایی تاریخی می تواند تحت تاثیر مباحث پیرسون باشد.
به نظر می رسد بحث مهم آن است که نهادها چگونه تغییر می کنند؟
پیش از پرداختن به این بحث باید به تفکیک پیرسون از چهار نوع فرآیند در علوم اجتماعی پرداخت. در فرآیندهای اجتماعی گاهی علت ها کوتاه مدت و پدیده نیز کوتاه مدت است(فرآیند کوتاه-کوتاه)، مثل قرائت رایج از انقلاب های عربی که با خودسوزی یک جوان در تونس آغاز می شود. نوع دوم، رخدادی کوتاه با پی آمدی بلندمدت است (فرآیند کوتاه- بلند)، مثل زلزله یی در کلانشهر که سرنوشت توسعه جامعه را تغییر می دهد: یا استراتژی پینگ پنگ میان چین و ایالات متحده که رخدادی کوتاه مدت به ظهور قدرتی چون چین کمک می کند. دسته سوم رخدادهای بلند-کوتاه هستند مثل رخدادهای طولانی ای که نتیجه اش به انقلاب فرانسه یا انقلاب ایران منجر شد و دسته آخر رخدادهای بلند-بلند است، مثل فاجعه زیست محیطی امروز در جامعه ما که بر اثر چندین دهه بدرفتاری با محیط زیست رخ داده و نتیجه اش را در بلندمدت خواهیم دید. پیرسون معتقد است که علوم اجتماعی عمدتا بر نخستین گونه پدیده ها (کوتاه-کوتاه) تاکید کرده است. این ادعا ممکن است در مورد علوم اجتماعی غربی صادق نباشد اما در مورد ایران زیاد صدق می کند. علوم سیاسی و علوم اجتماعی ایران به موضوعی چون بحران محیط زیست که نمونه فرآیندی بلند- بلند است یا حتی دموکراتیزاسیون در چشم اندازی تاریخی، توجه ویژه ندارند. پروژه شخصی من در جامعه شناسی پرداختن به سه دسته اخیر رخدادهاست.
پیرسون در کنار نسلی جدید از عالمان اجتماعی و سیاسی، به مکانیزم های تحول نهادها نیز پرداخته است. در واقع، دستگاه مفهومی ای که وی می سازد، در کنار تاکید بر فرآیندهای سه گانه یی که علت یا معلول های بلندمدت در آن نقشی مهم ایفا می کنند، امکانی برای تحلیل تحول نهادها ایجاد می کند. تحلیل بزنگاه ها و تحلیل لایه گذاری راهی برای تحلیل تحول نهادی است وقتی به دلایل مختلف یک ساختار جدید غیرقابل تغییر باشد، ممکن است لایه جدیدی یعنی نهاد جدیدی ایجاد شود که نهاد قبلی را یا از دور خارج می کند یا آن را به مرتبه بالاتری برساند. این مکانیزم ها، مثل ساخت نهادهای موازی، را در جوامع مختلف می بینیم. سازوکار بعدی تحول نهادی، تبدیل کارکردی است. همچنین نهاد می تواند اشاعه پیدا کند و از جایی به جای دیگری برود، مثل نهادهایی که از غرب به ایران آمدند.
آیا پیرسون به محدودیت های تحلیل نهادی نیز توجه دارد؟
بله، بخشی از کتاب پیرسون نقد کارکردگرایی کنشگرمحور است. نخست اینکه پیرسون معتقد است نظریه انتخاب عاقلانه همیشه درست نیست یعنی کنشگران اولاهمیشه عاقلانه تصمیم نمی گیرند و ثانیا جاهایی هم که عاقلانه تصمیم می گیرند، نتیجه با آنچه در نظر داشته اند، مغایرت هایی داشته است. یعنی کنشگران به خصوص سیاستمداران همیشه دوراندیش نیستند. تفاوت مهمی میان سیاستمداران ایران و کشورهای دیگر از این منظر وجود ندارد بلکه تفاوت در مکانیزم هایی است که در کشورهای پیشرفته مانع انتخاب خودسرانه کنشگران می شوند. محدودیت دیگر آن است که امکان دارد نهاد در مسیر تحول، کارکردش عوض شود. مثل طرح هدفمندی یارانه ها که قرار بود مصرف سوخت را بهینه کند، آلودگی را کاهش و تولید را افزایش دهد اما به ابزار رفع کسر بودجه، فشار بر دولت و ایجاد تورم تبدیل شد. همچنین ممکن است طراحان یک نهاد، احساسی یا به دلیل لجبازی سیاسی آن نهاد را تاسیس کنند یا بر اساس منافع شخصی تصمیم بگیرند. در نظر گرفتن این محدودیت ها باعث می شود که دیدگاه ما نسبت به کنشگران و نهادها اسطوره یی نباشد.
برخی معتقدند بر خلاف مفروض تداوم در اندیشه پیرسون، تاریخ الزاما حرکت تداومی پیوسته ندارد. رخدادها در نقاط گسست همه چیز را عوض می کنند. الزاما هم این رخداد ناشی از تصمیم کنشگران نبوده است.
پیرسون گسست و تغییر و تداوم را با هم می بیند. در برخی مقاطع نهادها سال ها تداوم می یابند، جاهایی هم دچار گسست می شوند. گسست در نظر پیرسون به شکل فوکویی نیست. این هم که عامل تغییر از بیرون باشد یا از درون را قبول دارد اما اینکه کدام کنشگر موفق تر است بستگی به زمان دارد.
شما همه تحلیل های ایران را کوتاه-کوتاه خواندید اما آیا مثلاتحلیل همایون کاتوزیان در اقتصاد سیاسی ایران یا تحلیل آبراهامیان در ایران بین دو انقلاب را نمی شود، یک تحلیل بلند-بلند یا بلند-کوتاه خواند؟
در مورد این تحلیل ها باید دید که دستگاه مفهومی شان برای توضیح اثر زمان چیست. بحث درباره یک پدیده در زمان با بحث درباره آن با تاکید بر زمان متفاوت است. باید دید در این تحلیل ها مجموع نیروهای تاریخی در چه چیزی که لحظه بعدی زمان تحت تاثیر آن بوده است، انباشته شده اند. پیرسون می گوید آنچه زمان را در خود ذخیره می کند، نهادهاست. ما در آثاری که شما گفتید، اثر زمان را می بینیم اما باید دید که اثر زمان مشهود است یا خیر. در ضمن، این آثار متعلق به علوم اجتماعی ایران نیستند. این آثار در دل سنت آکادمیک ایرانی نوشته نشده اند، هر چند نویسندگان آنها ایرانی هستند.
در نهادگرایی، از افراد غفلت می شود، در حالی که در جوامعی مثل ایران افرادند که بسیار مهم هستند.
بهتر است با مثال شروع کنم. مشکل نهاد دولت در ایران این بوده که درصد سهم نفت از بودجه عمومی بالابوده است. ما بعد از انقلاب چهار دولت با چهار گرایش متفاوت داشته ایم و در هر دولت همین عارضه ساختاری باقی مانده است. این نشان می دهد که افراد چندان تاثیری در حل این مشکل نداشته و مشکل نهادی است: وضعیت محیط زیست، تولید صنعتی یا فساد هم همین طور است. کنشگر به صرف کنشگر بودن اگر بی موقع ظهور کند، به نتیجه نمی رسد. به همین خاطر است که زمینه (context) اهمیت می یابد. پیرسون زمینه را جزییات بی اهمیت نمی داند بلکه منظورش بر شمردن مجموعه عوامل و متغیرهای موثر بر کنشگر و ساختار است که کنش و جهت آن را شکل می دهند البته بسته به قدرت نسبی ساختار، تاثیر کنشگران متفاوت است. بنابراین مهم تعامل کنشگر و ساختار است. اتفاق مهم تاریخ، ظهور کنشگران موثر در لحظات مناسبی از تاریخ است.
انتظار شما از کتاب حاضر چیست؟
این کتاب بینش و جعبه ابزار مفهومی برای دانش آموختگان علوم اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است برای آنکه از آن بهره بگیرند و نقش زمان را بیشتر در پژوهش ها لحاظ کنند. ضمن آنکه با این کتاب سعی کردم گروه جدیدی از محققان علوم سیاسی را معرفی کنم که دغدغه شان دولت و حکومت، بروکراسی و خط مشی است. به لحاظ پروژه شخصی هم چند مساله اصلی دارم: نخست دموکراتیزاسیون که مایلم آن را در چارچوبی تطبیقی پیش ببرم: دوم بروز فاجعه زیست محیطی در ایران و در نهایت ناکارآمدی بروکراسی و دستگاه دولت در ایران. این مسائل متاثر از فرآیندهای نهادی و بلند-بلند هستند. تصور می کنم نظام مفهومی این اثر، ابزارهای مناسبی برای تحلیل این مسائل در اختیار من و دیگران قرار می دهد.
□
روزنامه اعتماد، شماره ۲۹۶۱ به تاریخ ۲۵/۲/۹۳، صفحه ۱۱ (اندیشه)