✅ برخی فکر میکنند این واژه «وطن» برای همگان معنای واحدی دارد و وقتی صدای سالار عقیلی یا شهرام ناظری در فضا میپیچد و تصنیفی حماسی درباره ایران میخوانند، مو بر تن همه سیخ میشود و عواطف میهنیشان به جوش میآید. برخی از ما بر اساس همین تصور وقتی میبینیم کسی یا کسانی کاری خلاف منافع وطن انجام میدهند تعجب میکنیم. من اما معتقدم اصلاً نباید به عواطف وطندوستی دل بست و از اقدامات خلاف منافع وطن نیز نباید تعجب کرد. چرا؟
✅ مدتها دنبال مثالی میگشتم تا نشان بدهد چرا همه نسبت به وطن احساس یکسانی ندارند و شعر و آهنگ «ای ایران» احساس غرورانگیزی در آنها ایجاد نمیکند. «گاو شیری» مثال خوبی است، هر چند برخی خوششان نیاید.
✅ وطن یک «گاو شیری» است که اندام متعدد دارد، غذا میخورد، گوارش و دفع هم دارد. دست، پا، شاخ و دم هم دارد. تقسیم کاری در این کشور شکل گرفته که میتوان آنرا به تبعیت از تمثیل گاو شیری، «تقسیم کار گاوی» نامید. این تقسیم کار را به صورت خلاصه میتوان این گونه توضیح داد.
✅ گروه اول، دائم کار میکنند تا خوراک این گاو را تأمین کنند. گویی کشاورزی میکنند تا علوفه فراهم کنند. این گاو شیری روی پاهایش میایستد چون این جماعت هستند تا سخت کار کنند. اکثریت این جماعت جز اینکه کار کنند، نه سهمی در مالکیت گاو دارند و نه از لبنیاتش سهمی میبرند.
✅ گروه دوم، شبیه کارگران گاوداریهای صنعتی هستند که دستمزد اغلب ناچیزی میگیرند تا آنچه را هاضمه گاو دفع کرده است از زیر پای آن جمع کنند. تمیز کردن، تحمل بوی بد، منزلت اندک و دستمزد ناچیز سهم این گروه از گاو وطن است.
✅ گروه سومی هم هستند که دست و دهانشان به پستان گاو وطن رسیده است. اینها به سر و ته گاو کاری ندارند (نه به علوفه دهان گاو کار دارند، نه مسئولیتی برای کارکرد انتهای رودهاش میپذیرند) بلکه همان وسط راه دهان و روده ایستادهاند و شیر گاو را میدوشند، ماستبندی دارند، پنیر میسازند، کشک و دوغ هم دارند؛ کرهاش را هم روغن میکنند و نانشان در روغن است. اینها شیر گاو وطن را به کانادا، بِوِرلی هیلز لسآنجلس، دوبی و بقیه مناطق هم میبرند همان گونه که از قدیم در شعر «اتل متل توتوله» گفته بودند «شیرشو بردند هِندِستون».
✅ گروه چهارم، خودشان را متخصص درمان بیماریهای این گاو میدانند. این جماعت قرص و آمپول دستشان است و فکر میکنند دامپزشک هستند. دائم «فکر میکنند» تا هوای این گاو را بگیرند مبادا بیمار شود و اگر بیمار است و فرسوده میشود، اینها باید شب و روزشان را یکی کنند تا گزندی به آن نرسد؛ به پایداری گاو وطن میاندیشند و تقسیم عادلانه شیرش، روشنفکر میشوند و گاه مثل سرباز برایش جان میدهند. اغلبشان فکر میکنند سهمشان از گاو وطن، شاخ گاو است.
✅ جماعتی از هر چهار گروه نیز احساس میکنند این گاوی است که به گاوآهن میبندند تا زمین دیگران را شخم بزند. این جماعت در طول تاریخ فکر میکردهاند این گاو زمین روس و انگلیس را شخم میزده، و حال نیز زمین چین و روسیه و بقیه را شخم میزند. نتیجه برایشان فرقی نمیکند، احساس تعلقشان به گاو وطن را میکاهد.
✅ ما نمیتوانیم انتظار داشته باشیم این چهار گروه احساس یکسانی نسبت به «گاو شیری» وطن داشته باشند؛ و بدتر آنکه حتی نمیتوانیم انتظار داشته باشیم آنها که به پستان گاو دسترسی دارند، احساس تعلق و تعهد بیشتری نسبت به آن داشته باشند. این گروه را همان گونه که در تاریخ تمدن ایران ساسانیان، اشکانیان و سامانیان داشتهایم، میتوانیم «پستانیان» بخوانیم. «پستانیان» خوب میدانند این گاو شیری با ادامه این وضعیت، شیرش خشک خواهد شد و از آن به بعد خاصیتی ندارد الا آنکه پوستش را بکنند و گوشتش را به دندان بکشند.
✅ «گاو وطن» را جز با تغییر «تقسیم کار گاوی» نمیتوان سر پا نگهداشت. «تقسیم کار گاوی» باید عادلانه شود. من روزگاری را در گاوداری پدربزرگ مرحومم گذراندهام و شیردوشی گاو را هم دیدهام. پستان گاوها چهار لوله خروجی دارد و عدالت حکم میکند که سهم هر گروه فقط یکی از این خروجیها باشد؛ نمیشود هر چهار لوله را به «پستانیان» داد و سر و ته حیوان و شاخش سهم سه گروه دیگر باشد. وطن باید برای همه شیر داشته باشد.