توضیح: این مقاله در مجله آینده نگر، شماره ۷۰، فروردین ۱۳۹۷ از صفحات ۲۴ تا ۲۶ منتشر شده است.
۱. مقدمه
دولت در ایران در چند دهه گذشته سالیانه میلیاردها دلار برای ایجاد زیرساختها و انجام فعالیتهایی صرف کرده است که معمولاً آنها را طرحها یا پروژههای عمرانی میخوانند. سؤال مهم این است که بعد از این میزان صرف اعتبارات که بخش زیادی از آنها از منابع نفت و محیطزیست کشور حاصل شده است چرا در وضعیت مناسبی قرار نداریم. علتهای زیادی برای این امر برشمرده شده است اما من در اینجا قصد دارم از رویکردی به پروژههای عمرانی بنویسم که آنرا «عمران فیزیکالیستی» مینامم و تلاش میکنم توضیح دهم چه سؤالاتی میتوانند تمایز میان «عمران فیزیکالیستی» با توسعه را مشخص کنند. سؤالاتی که در اینجا به تشریح آنها میپردازم درباره بنیانها یا ملزومات نهادی پروژههای عمرانی هستند و بدون آنها اعتبارات و سرمایههای کشور – عمدتاً در بخش دولتی و حتی در بخش خصوصی – به سمت و سوهایی هدایت خواهد شد که توسعه از آنها منتج نمیشود.
۲. سؤالات بنیادین مدیریت پروژه
مدیریت پروژه تخصص مرتبط با آغاز، برنامهریزی، اجرا، کنترل و پایان دادن یک تیم کاری به منظور دست یافتن به اهداف مشخص، و دست یافتن به موفقیتهای معین، در زمان مشخص است. این تعریف متضمن آن است که هر پروژه:
– برای دست یافتن به تغییرات مفید و ارزش افزوده است،
– پروژه در چارچوب محدودیتهای مشخص اجرا میشود،
– اندازه، زمان، کیفیت و بودجه محدودیتهای اصلی پروژه هستند،
– مدیریت پروژه به دنبال تکمیل پروژه با توجه به اهداف کسانی است که پروژه در خدمت آنهاست.
همه واژهها و مفاهیم مهم مرتبط با مدیریت پروژه در بستر نهادی خاصی معنا مییابند. چهار ویژگی که در بالا برشمرده شد فقط در ذات خود پروژه معنا و واقعیت نمییابند، بلکه بسته به بستر نهادی خاصی تعریف میشوند. این بدان معناست که: ۱. اهداف مشخص، ۲. موفقیتهای معین، ۳. چارچوب زمانی، ۴. تغییرات مفید، ۵. محدودیتهای مشخص، ۶. بودجه، و ۷. اهداف کسانی که پروژه در خدمت آنهاست؛ همگی در بسترهای نهادی خاصی تعریف و اثرگذار میشوند. فرق نمیکند که با پروژه ساخت بزرگراه، فرودگاه، ساخت سد یا انتقال آب، توسعه آبیاری تحت فشار، دوطبقه کردن بزرگراه یا ایجاد منطقه آزاد مواجه باشیم، این نکته درباره همه آنها صدق میکند.
شناخت این بستر نهادی چگونه ممکن است؟ سؤالاتی بنیادین را باید از پروژهها پرسید تا بستر نهادی آنها آشکارسازی شود. این سؤالات عبارتند از:
۱. اهداف پروژه را چه کسی/کسانی تعریف میکنند؟
۲. مفهوم موفقیت چیست؟ چه کسی/کسانی آنرا تعریف میکنند؟
۳. زمان چه معنایی دارد؟ چارچوب زمانی توسط چه کسی و بر چه مبنایی تعریف میشود؟ پروژه در چارچوبهای زمانی مختلف چه اثراتی به جا میگذارد؟ اثرات اقتصادی، اجتماعی، محیطزیستی، سیاسی و فرهنگی آن در کوتاه، میان و بلندمدت چیست؟
۴. مفید و تغییر مفید به چه معناست؟ مفید در چه چارچوب زمانی، برای چه کسی، و با چه هزینهای تعریف میشود؟ مفیدبودن/نبودن در قیاس با چه چیزی سنجش میشود؟ ارزیابی فایده در چه چارچوبی صورت میگیرد؟
۵. بودجه در چه سازوکاری تخصیص مییابد؟
۶. پروژه در خدمت چه کسانی است؟ آیا این بهترین راه خدمت رساندن به آنهاست؟ پروژه در خدمت چه کسانی نیست؟
اینها شش سؤال بنیادین هستند که هم مشخص میکنند آنچه به عنوان پروژه تعریف میشود از چه بستری برخاسته و چه اثراتی خواهد داشت؛ و هم نشان میدهند برای آنکه پروژهها به توسعه منجر شوند باید بر چه مبناهایی ارزیابی شوند. چهار نکته مهم این است که:
– هر کدام از سؤالات در بستر نهادی (قاعدههای زندگی اجتماعی و اقتصادی) پاسخ داده میشوند.
– هر کدام از سؤالات دال بر فرایند مشخصی هستند و این فرایند در چارچوب نهادی مشخصی، خروجیهای پروژه را مشخص میکند.
– پروژههایی که بر بستر نهادی ناکارآمدی تعریف میشوند، بخت کمی برای تحقق خیر جمعی دارند.
– پروژهها بدون بستر نهادی درست و کارآمد، تجسمی از فیزیکالیسم و مدرنیزاسیون بدون توسعه میشوند.
این بدان معناست که ذات خود پروژهها و حتی وجود مشابه آنها در کشورهای توسعهیافته، تبیینکننده ضرورت و اهمیت آنها نیست، و معنا و کارکرد تخصیصیافته به آنها در فرایند توسعه را مشخص نمیکند. فیزیکالیسم را میتوان نگرشی به اجرای پروژههای عمرانی دانست که به ایجاد سازهها، صرف اعتبارات و وجود عینی محصولات پروژهها بیش از طرح پرسشهای مذکور و ارائه پاسخهایی روشن به آنها اهمیت میدهد. فیزیکالیسم نگرشی است که با تمام ابزارها تلاش میکند این دیدگاه را عادیسازی کند که «کشور نیازمند ساختوساز است.» این درست است که کشور نیازمند ساختوساز است، اما ساختوسازهایی که پرسشهای بنیادین درخصوص آنها پاسخ داده شده باشد.
۲-۱. تعریف اهداف پروژه
اهداف پروژه را چه کسی یا کسانی تعریف میکنند؟ تعریفکنندگان پروژهها پشت عباراتی نظیر خدمت به مردم، نیازمندیهای کشور یا ما باید عقبماندگیهای خود را جبران کنیم پنهان میشوند. فیزیکالیسم مثل هر ایدئولوژی دیگری، تعریف پروژه را فرایندی طبیعی جلوه میدهد که بر اثر ضرورتهایی ایجادشده که عامل انسانی در تعریف و معنادهی به آنها نقش نداشته و تحریفی نیز صورت نگرفته است. فیزیکالیسم تجلی این باور است که ضرورتهای طبیعی جهانشمول و غیرقابل انکار است که تعریف سد، انتقال آب، فرودگاه یا یک کارخانه را ایجاد میکند.
واقعیت اما چیز دیگری است. تعریف پروژه عرصه رقابت منافع رقیب است. هر پروژه برندگان و بازندگانی دارد و این به دلیل محدودیت ذاتی منابع و تعارض ارزشهای گروههای انسانی مختلف است. فیزیکالیستها اگرچه میکوشند پروژهها را بیطرف جلوه دهند، اما هر پروژهای جانبدارانه نشان داده میشود اگر همه صداهای متأثر یا ذیربط با آن شنیده شوند.
دو صورت از اعمال قدرت از میان سه صورت قدرت که استیون لوکس طرح میکند شامل «از دستورکار خارج کردن» و «اغوا نمودن» است. از دستورکار خارج کردن به این معناست که قدرت به گونهای عمل میکند که افراد تحت اعمال قدرت، جز گزینهای که برای تصمیمگیری روی میز نهاده میشود سایر گزینهها را مد نظر قرار نمیدهند و بنابراین اصلاً وارد مناقشه درباره آن نمیشوند. گزینههای بدیل از دستورکار خارج نگه داشته میشوند. اعمال قدرت از طریق اغوا نیز به این معناست که افراد تحت قدرت مشتاقانه به تصمیمی تن میدهند که تصور میکنند به نفع ایشان است اما در عمل در معرض اعمال قدرتی قرار گرفتهاند که منافع ایشان را تهدید میکند.
پروژهها برای اهداف آشکار/پنهان؛ کوتاه، میان و بلندمدت؛ برای کسانی و توسط کسانی تعریف میشوند. این کسان در تعریف پروژهها منافعی دارند و منظور از عادیسازی در فیزیکالیسم آن است که فیزیکالیستها تلاش میکنند این منافع را با «خیر جمعی» توجیه کنند. این بدان معنا نیست که هیچ پروژهای وجود ندارد که متضمن خیر جمعی باشد، بلکه منظور آن است که نباید خدمت پروژهها به خیر جمعی را مفروض گرفت.
پروژهها کاملاً مستعد آن هستند که بر اساس تعارض منافع تعریف شوند، یعنی آنها که پروژه برای منافع ایشان تعریف میشود، سهم مهمی در تعریف آن داشته باشند و معیارهای ارزیابی و تصویب پروژه را به شدت تحت تأثیر قرار دهند. بوروکراتها، شرکتهای پیمانکاری، نمایندگان مجلس، اعضای شورای شهر، گروههای پرنفوذ، شرکتهای خارجی، نمایندگان گروههای قومی و سایر نیروهای اجتماعی و سیاسی میتوانند در تعریف پروژهها سهم ایفا کنند و جریان تعریف، مطالعات، ارزیابی پروژههای رقیب، تصویب اعتبارات و شیوه اجرا را تحت تأثیر قرار دهند. موفقیت و قرین شدن پروژهها با خیر جمعی، نیازمند آن است که سازوکارهایی برای طرح سؤال از تعریفکنندگان پروژهها و شفافیت در پاسخ دادن به این سؤال وجود داشته باشد.
۲-۲. تعریف موفقیت پروژه
معنای مفهوم موفقیت چیست؟ چه کسی/کسانی آنرا تعریف میکنند؟ این سؤال بسیار مهمی است که پرسیده شود موفقیت در چارچوب کدام ادراک مفهومی تعریف میشود؟ موفقیت مقولهای است که با ارزشهای بنیادین انسانی عدالت و آزادی درگیر است؛ و با ارزشهای مرتبط با محیطزیست ارتباط وثیق دارد. موفقیت امر اخلاقی است و از نگاه گروههای انسانی مختلف به شیوهها و منطبق بر مصادیق مختلف تعریف میشود.
موفقیت امر زمانمند، دارای ویژگیهای محلی، ملی و جهانی، و مشحون از مناقشه منافع است. سؤال بنیادین درباره پروژهها این است که موفقیت در چه فرایندی تعریف میشود؟ آیا موفقیت صرفاً امر فنی است؟ آیا شکستن رکوردها موفقیت به حساب میآیند؟ این رکوردها که در جامعه ایران نیز زیاد از آنها استفاده میشود – نظیر بزرگترین سازه خاورمیانه، هزینهبرترین مورد از ساخت چنین زیرساختی و … – در کدام نظامر ارزشی و مطابق با ترجیحات کدام دسته از کنشگران یا ذینفعانی که مرتبط با پروژه هستند معنا پیدا میکند؟
فیزیکالیسم به شدت تلاش میکند تا معنایی جهانشمول و فارغ از زمان و مکان، و بدون ملاحظه شرایط به موفقیت بدهد. ساختهشدن و به سرانجام رسیدن موفقیت است و تلاش میشود تا معنایی بیطرفانه از موفقیت به پروژه نسبت داده شود و اغلب واژههایی نظیر خدمت، مردم، پیشرفت و توسعه برای تشریح موفقیت استفاده میشوند.
۲-۳. چارچوب زمانی پروژه
پروژهها مثل سایر پدیدههای انسانی زمانمند هستند و حتماً باید به این سؤال پاسخ داد که زمان در هر پروژه چه الزامات و معانیای ایجاد میکند. فیزیکالیسم در این عرصه نیز بر سیاق ضربالمثل «ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است» با پروژهها مواجه میشود، گویی پروژهها واجباتی هستند که بالاخره زمانی باید بر زمین تحقق یابند. کسانی که با پروژههای توسعه سروکار دارند زیاد با این عبارت مواجه میشوند که «مطالعات این پروژه در دهه ۱۳۲۰ انجام شده بود و به دلیل فقدان منابع اجرای آن تا امروز به تعویق افتاده بود.» سدها و سازههای آبی زیادی در ایران این گونه ساخته شدهاند، و تاریخ انجام مطالعات برخی پروژههایی که امروز برای اجرا مد نظر هستند مربوط به سالهای پیش از انقلاب است.
پرسش مهم این است که زمان چگونه معنا، کارکرد و تأثیرات پروژه را تحت تأثیر قرار میدهد؟ چه کسانی قدرت دارند تا درباره مناسب بودن چارچوب زمانی پروژه تصمیم بگیرند؟ چارچوب زمانی توسط چه کسی و بر چه مبنایی تعریف میشود؟ زمانبندی پروژه برای انتفاع چه کسانی، بر چه مبنایی و در چه فرایندی تعریف میشود؟ آیا این پروژه در هر چارچوب زمانی که اجرا شود و پایان یابد دارای همان فوایدی است که در طراحی آن لحاظ مناسب در نظر گرفته میشود؟ زمان پروژهها باید در چارچوبی مقایسهای بررسی شود به این معنا که هر پروژه در مقایسه با فایدهمندی سایر پروژههایی که در چارچوبهای زمانی دیگری میتوانند در دستورکار قرار گیرند باید ارزیابی شود.
۲-۴. مفید بودن پروژه
مفید و تغییر مفید به چه معناست؟ مفید در چه چارچوب زمانی، برای چه کسی، و با چه هزینهای تعریف میشود؟ مفیدبودن/نبودن در قیاس با چه چیزی سنجش میشود؟ ارزیابی فایده در چه چارچوبی صورت میگیرد؟ اینها سؤالاتی بسیار حساس هستند. فایدهمندی موقعیتی عینی نیست و بسته به چارچوب مرجعی که سنجش در قالب آن صورت میگیرد تغییر میکند. فایدهمندی حتی تحت تأثیر چارچوب زمانی نیز هست. پروژه ممکن است برای نسل حاضر یا نسلهای آتی فایده/زیان متفاوتی داشته باشد.
فایده نسبت به ارزشها حساس است. طرفداران محیطزیست، سوسیالیستها یا طرفداران بازار و سایر نیروهای اجتماعی و سیاسی میتوانند شاخصهای متفاوتی برای ارزیابی فایده داشته باشند. این بدان معنا نیست که تعریف فایده غیرممکن یا موضوع مناقشهای بیپایان و مستلزم غلبه قهری یکی از گروهها بر دیگران است، بلکه اذعان به این است که تعریف فایده امری گفتمانی و قابل مناقشه است. هر چیزی میتواند در چارچوبی، برای کسانی و برای مکان و زمان خاصی مفید باشد. مفید بودن امر نسبی است و در مقایسه با وضعیتی دیگر سنجیده میشود، بالاخص زمانی که منابع محدود است.
مفید بودن همواره مقولهای مقایسهای است. سنجش مفید بودن بدون انجام ارزیابی مقایسهای بیمعنا است و بنابراین ضروری است که مقایسه در سطح گروههای ذینفع، پروژههای بدیل، چارچوبهای زمانی مختلف، بر مبنای ارزشهای گوناگون و تحلیل فایدهمندی در همه این مقایسهها صورت گیرد.
۲-۵. بودجه انجام پروژه
انجام هر پروژهای نیازمند بودجه است و بنابراین باید پرسید بودجه از چه منابعی، بر اساس کدام نظام ارزیابی، و در چه سازوکاری تأمین شده و تعیین میشود؟ و بودجه در چه سازوکاری تخصیص مییابد؟ تخصیص اعتبارات و منابع بودجهای هر پروژه به هزینه از دست رفتن امکان تأمین مالی کدام اقدامات دیگر صورت میگیرد؟
خوب است به این واقعیت توجه شود که تأمین بودجهها چه اثراتی بر نسل فعلی و نسل آتی دارد و اثرات متفاوت آن بر گروههای مختلف چه خواهد بود؟ آیا تأمین اعتبار پروژهها از محلهایی نظیر انواع اوراقی که بدهی سنگینی را برای نسلهای بعدی باقی میگذارند درست و اخلاقی است؟ اولویتبندی تأمین و تخصیص اعتبارات پروژهها چگونه است و چه کسانی و معیارهایی (بوروکراتها، شاخصهای عینی یا عوامل دیگر) نظام اولویتبندی، تأمین و تخصیص را تحت تأثیر قرار میدهند؟
بودجه با چه میزان شفافیت، در چه شرایطی، برای چه افق زمانی، با چه برآوردی از موفقیت، مفید بودن، و تعریف هدف و موفقیت اختصاص مییابد؟ این سؤالات دقیقاً با مقوله فساد در نظام اداری ارتباط دارند. سازوکارهای تأمین و تخصیص و گاه تنگناهایی که متناظر با آنهاست، پیچ و خمهایی در نظام اداری ایجاد میکنند که در نهایت بر بروز فساد مؤثرند.
بودجه از جهت دیگری نیز بسیار مهم است. هر دولت یا کارفرمایی که پروژهای را پیش میبرد با این سؤال مواجه است که اگر بودجه سازماندهی مجدد بشود یا نشود چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ تصور کنید بودجهای به انجام کاری تخصیص داده شده و امروز مشخص است که در چارچوبهای زمانی، نظام اولویتبندی یا ارزیابی فایده فعلی، تداوم تخصیص به چنین پروژهای اتلاف منابع است. آیا نظام تصمیمگیری و اجرا دارای این ظرفیت هست که تأمین بودجه را پایان دهد؟ بودجه پروژهها «دام مسیر طیشده» خلق میکند و با منافع خاص پیوند دارد. «دام مسیر طیشده» به این معناست که چون بودجه پروژهای داده شده است و اکنون در میانه راه قرار داریم و به نادرست بودن آن رسیدهایم، ولی به دلیل پیوند خوردن منافع ایجادشده – اعم از منافع سیاسی یا اقتصادی – قطع کردن بودجه پروژه ناممکن به نظر میرسد. برخی پروژهها در همین چارچوب ادامه مییابند و زمانی افتتاح میشوند که دیگر کارکردی ندارند یا دانش و ارزیابی جدید زیانرسانی آنها را نشان داده است.
۲-۶. پروژه در خدمت چه کسی؟
سؤالاتی که درباره خدمتگیرندگان پروژه طرح میشوند بسیار اهمیت دارند. فیزیکالیسم تلاش میکند تا پروژه را ضامن خیر جمعی تعبیر کند، اما آشکارسازی سویه پنهانداشته شده پروژه مستلزم آن است که پرسیده شود پروژه در خدمت چه کسانی است؟ پروژه در خدمت چه کسانی نیست؟ آیا این بهترین راه خدمت رساندن به کسانی است که ادعا میشود از پروژه نفع میبرند؟
فیزیکالیستها تلاش میکنند تا واژه مردم را برای تصویب پروژهها به خدمت بگیرند و بسیار شنیدهایم که گفته میشود «بعد از انجام این پروژه مردم عزیز ما میتوانند …» اما واژه مردم – که دلالتی بر خیر جمعی دارد – بیمعناست. پروژههای عمومی و حتی خصوصی برای خدمت به مردم توجیه میشوند. اغلب پروژهها به گونهای طراحی می شوند که بهترین راه خدمت رساندن به گروههای هدف نیستند و برای خدمت به اهداف طراحان – که الزاماً مادی نیست و گاه از محدودیتهای ذهنی ایشان برمیخیزند – طراحی میشوند. اغلب آنها که به عنوان مخدومین پروژهها تعریف میشوند، هیچ مشارکتی در تعریف آنها ندارند (بیکاران، مستضعفان، ایرانیان و …) و مفروض گرفته میشود که گروههایی قادرند از جانب ایشان پروژهها را تعریف کنند. مردم از گروههای متکثری تشکیل شدهاند که بسته به وضعیت عینی و نظام ارزشیشان منافع متفاوتی برای خود تعریف میکنند. بدیهی است که لحاظ کردن چارچوبهای زمانی و مقایسه میان پروژهها نیز تعریف منافع مخدومین پروژهها را تحت تأثیر قرار میدهد.
۳. فیزیکالیسم، پوپولیسم و فساد قانونمند
فیزیکالیسم مفروض تلقی کردن ایجاد سازهها و صرف اعتبار کلان برای ساختوساز را عادیسازی میکند. این کار وقتی راحتتر میشود که نمونههای بینالمللی چنین ساختوسازهایی هم وجود داشته باشد. این بدان معناست که فیزیکالیستها استدلال میکنند «نگاه کنید هر کشور توسعهیافتهای فرودگاه، بزرگراه، سد یا خط انتقال آب دارد» اما به این پاسخ نمیدهند که این سازهها در چه بستری و با چه نسبتی با سایر مؤلفههای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و با چه چارچوبهای زمانی و تحت چه محدودیتها یا امکاناتی ایجاد شدهاند.
فیزیکالیسم بیش از پرسیدن به ساختن بدون پرسش علاقمند است. فیزیکالیسم از این منظر کاملاً همزاد پوپولیسم و فساد است. نکته مهم این است که این فساد میتواند قانونمند هم بشود، یعنی در چارچوب برنامه پنجساله، بودجه سنواتی یا سند بالادستی هم گنجانده شود. فیزیکالیسم مثل ایدئولوژیهای سیاسی، طرفداران خاص خود را نیز دارد که برخی مستقیم از آن منتفع میشوند و برخی دیگر طرفدارانی هستند که در توهم منفعت بر گرد آن جمع میشوند.
فیزیکالیسم را میتوان گفتمانی از توسعه و تعریف پروژهها تلقی کرد که:
– سؤالات مهم درباره اهداف، فایده، زمان، مکان و … پروژهها را نادیده میگیرد، یا پاسخهایی کاملاً «جعبه سیاهی» و برآمده از ساختار خاص بوروکراسی غیرشفاف به آنها میدهد.
– فیزیکالیسم به وجود فیزیکی آنچه ساخته میشود اهمیت میدهد و فرایند خلق و رسیدن به تعریف پروژه، بالاخص «شفافیت بوروکراسی» و «مشارکت و پاسخگویی دموکراسی» در آن جایگاهی ندارد.
– فیزیکالیسم فقط ناظر بر پروژههای دارای بعد فیزیکی نیست، بلکه ناظر بر هر اقدامی است که این پرسشها درخصوص آن طرح نمیشود.
فیزیکالیسم مطلوب سیستم فاقد شفافیت است. سازهها و پروژههای بزرگ ضروری هستند، اما همواره باید در چارچوب سؤالات کلیدی پروژه بررسی شوند. هاله مسحورکنندهای که فیزیک پروژهها ایجاد میکند میتواند همه فرایندهای غیرشفاف را پوشش دهد.
فیزیکالیسم در فضای فقدان رسانههای آزاد که طرحکننده پرسشهای کلیدی درباره پروژهها باشند، رشد میکند. رسانههای غیرحرفهای، وابسته یا دارای منافع اقتصادی خاص نیز میتوانند مروج فیزیکالیسم باشند. فیزیکالیسم در نظام اقتصادی فاقد سازوکارهای قیمت، زمینه مطلوبی برای رشد دارد. حذف قیمت، قیمتهای دستکاری شده و رانتهای ناشی از آنها، مشوق تعریف فیزیکالیستی پروژهها هستند. این واقعیت که دولتها گاه به پول ارزان دسترسی دارند و نرخ دسترسی به پول و اعتبار برای تعریف پروژههای آنها صفر است، نقش مهمی در فیزیکالیسم دارد. حذف سازوکارهای قیمت همچنین حساسیت تودهها نسبت به تعریف پروژهها را تقویت میکند و فیزیکالیسم را امکانپذیر میسازد.
۴. دموکراسی، نظامهای ارزیابی و فیزیکالیسم
نظامهای ارزیابی اقتصادی، اجتماعی و محیطزیستی پروژهها (EIA, SIA, SEA و …) در تعامل با بسترهای نهادی نظیر رسانهها، بوروکراسی شفاف، و … پادزهر فیزیکالیسم هستند. نکته بسیار مهم این است که سؤالات بنیادین مربوط به هر پروژه که در شش دسته ارائه شدند، وقتی در تعامل با یکدیگر قرار بگیرند، مجموعهای پیچیده خلق میکنند. فرض کنید درباره پروژه پرسیده شود: این پروژه در بازههای زمانی کوتاه، میان و بلندمدت دارای چه منافعی برای چه کسانی است؟ در هر بازه باید با چه بدیلهایی مقایسه شود؟ و سازوکارهای تصویب و تخصیص بودجهها چگونه بر منافع و فواید پروژههای بدیل اثر میگذارند؟ این مجموعه سؤالات پیچیدگی زیادی ایجاد میکنند و وقتی سخن از تأثیرات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و محیطزیستی آنها به میان بیاید پیچیدگی افزونتر میشود.
پیچیدگی همواره امکانی فراهم میکند تا بوروکراتها جریان اطلاعات را کنترل کرده و بر تصمیمات تأثیر بگذارند. مقابله با این گونه تأثیرات و اساساً برای تضمین اینکه نظام توسعهای از زیر بار طرح پرسشهای بنیادین مربوط به پروژهها شانه خالی نکند، مستلزم اجراییشدن نظامهای ارزیابی است. نظامهای ارزیابی در محیطی که شفافیت و دموکراتیک بودن در آن به اندازه قابل قبولی رعایت شود، میتواند تضمینکننده سطح قابل قبولی از رعایت اصول بنیادین مربوط به پروژهها باشد.
مشکل پروژهها در ایران آن است که اغلب ارزیابیها تاکنون انجام نشده یا ناکارآمد بودهاند. ارزیابی نیز در بستر نهادی مشخصی کارآمد میشود. ارزیابی بدون انتشار عمومی و بدون شفافیت بوروکراتیک و پاسخگویی دموکراتیک، بیمعنا میشود. ارزیابیهای اقتصادی، اجتماعی و محیطزیستی در ایران حتی در شرایطی که انجام شدهاند گاه صوری بودهاند و در عمده موارد از طریق اعمال نفوذهای سیاسی سرانجام تأثیربخشی نداشتهاند. وضعیت توسعه کشور، انبوه پروژههای نیمهتمام و نامؤثر، کمبود منابع مالی و بسیاری از عوامل دیگر که معمولاً در چنین شرایطی بروز میکنند، به علاوه خیزش آگاهی عمومی درباره عواقب ناخوشایند پروژههایی که بدون ارائه پاسخ مناسب به این پرسشهای بنیادین طراحی و اجرا شدهاند، شرایط مناسبتری برای دوران جدید از مقابله با فیزیکالیسم را رقم میزند. این باور باید به تدریج پدید آید که هر پروژه عمرانی بدون پاسخ گفتن به پرسشهایی که پیش روی آن قرار دارد، بیش از آنکه توسعه باشد به احتمال زیاد فقط ساختوساز است.