توضیح: این یادداشت در روزنامه سازندگی منتشر شده است.
چهارشنبهشب هفته گذشته بیننده فیلم «به وقت شام» ساخته ابراهیم حاتمیکیا بودم. فیلم به مانند بقیه ساختههای حاتمیکیا بیننده را به تأمل وامیدارد. من البته صلاحیت ندارم درباره ویژگیهای فنی یا حتی منطق کنشهای نظامی به نمایشدرآمده سخن بگویم، اما مایلم برداشتم درباره منطق محتوایی فیلم و سخن حاتمیکیا در این اثر را با خواننده به اشتراک بگذارم.
ما در این داستان نیز با پدر و پسری و هواپیمایی سرو کار داریم، شاید ادامه علاقه ابراهیم حاتمیکیا به عروجهایی که در آسمان رخ میدهند و به هواپیما و پرواز گره خوردهاند (مهاجر، از کرخه تا راین، آژانس شیشهای، ارتفاع پست). این بار اما داستان نه در ایران که در سوریه جریان دارد؛ پسری که به مانند بقیه فرزندان پدرهای نسل جنگ در فیلمهای حاتمیکیا، پرسشگر است و کنشهای پدر را نمیفهمد. پسری که خود نیز در آستانه پدر شدن است، گویی نماینده نسلی است که بین نسل جنگ و نسل آینده گیر کرده و در نهایت، ایستادن در کنار پدر را ترجیح میدهد.
ابراهیم حاتمیکیا ابداً به چرایی حضور ایران در سوریه نمیپردازد. بیننده نیز مجاز است تفسیر کند که او ضرورت حضور در سوریه را مفروض گرفته، قادر نیست به آن بپردازد یا فعلاً با امر واقع روبهروست و قصد ندارد درباره چیزی که نمیتواند تغییرش دهد یا به چالش بکشد، چیزی بگوید. من از آن دستهام که تصور میکنم او چیزی را مفروض نگرفته بلکه فعلاً نمیخواهد این پرونده را بگشاید. حاتمیکیا با کنشگرانی سروکار دارد که وظیفه ندارند یا نمیتوانند قواعد سیاست بینالملل را تغییر دهند و به هر حال در میدان جنگ حاضر شدهاند – احتمالاً بدون آنکه ارادهای برای تغییر قاعده بازی جنگ یا ملاحظات ژئوپلتیک داشته باشند. بیننده اگرچه به قرائن آثار پیشین حاتمیکیا و سابقه اندیشه او، میتواند همدلی کارگردان با آنها را درک کند.
دو خلبان ایرانی در صحنه جنگی حضور دارند که سراسر مشحون از خشونتی وحشیانه است و حاتمیکیا در خلال این روایت، دو دسته آدم را در مقابل یکدیگر قرار داده است. اول، دو خلبان ایرانی که پدر و پسرند و تعدادی از مردم و رزمندگان سوری؛ و دوم طیفی از جهادیها، داعش، اعضای قبیلهای در سوریه، و جنگجویان خارجی اروپایی و چچنی که رو در روی دسته اول قرار گرفتهاند. دو پدر و پسر نیز نماینده این دو گروه هستند. یونس و علی خلبانان ایرانی؛ شیخ و ابوخالد پدر و پسری که جهادی شدهاند و در زمره داعش قرار گرفتهاند. پیامهای به تصویرکشیده شده در ارتباطات میان اینها در ابعاد زیر مهم هستند:
– داعشیها، جهادیها و جنگجویان خارجی در اکثریت دیالوگها هر عملشان را به قرآن مستند میکنند. شیخ، قرآنی در جیب دارد و به آن سوگند میخورد و قرآن مستمسک هر خشونتی است. رشد فزاینده خشونت از نسلی به نسل دیگر را هم میتوان در ارتباط شیخ و ابوخالد دید. شیخ اقلاً در سوگند خود به قرآن در عهدی که بسته استوار است، و برای ابوخالد و بقیه جهادیها، قرآن فقط ابزار توجیه خشونت است. حاتمیکیا از بیان این نکته ابایی ندارد که متن مذهبی تا کجا میتواند در خدمت خشونت قرار داده شود. خشونتی نصگرا که معیار قضاوت درباره معنای آن ادراکی نفعمحور و انباشته از کینه و بنیانهای اجتماعی روابط قبیلهای است.
– هر قدر خشونت داعشیها نصگرا و دائماً مستندسازی شده به آیات قرآن است، دو خلبان ایرانی نیازی به ارجاع مکرر به آیات ندارند؛ وجدان و روابط انسانی که حتماً بر تفسیر دیگری از دین متکی است، برای کنش اخلاقی و انسانی در صحنه جنگ کفایت میکنند. تعارضی آشکار وجود دارد میان خلبان ایرانی که از دختری مسیحی دفاع میکند و داعشی نصگرایی که همین دختر را کنیز و مایملک خود میخواهد.
حاتمیکیا نسبت به ظرفیت اجتماعی جامعهای تحقیرشده برای بهرهبرداری از متن دینی برای اعمال خشونت هوشیار است. او در صحنهای چند زندانی رژیم اسد را به تصویر میکشد که هر کدام مدتهای مدید در زندان بودهاند و اگرچه هیچ شباهت ظاهری به داعشیها ندارند و آگاهانه هر گونه پیرایه مذهبی از ظاهرشان زدوده شده است، اما عقده فروخورده ۲۴ سال زندان در رژیم اسد، ظرفیت همراهی ایشان با نماز داعشیها را فراهم آورده است. حاتمیکیا در صحنهای دیگر از کنار ظرفیت همراهی انسانهای زخمخورده از خشونت مذهبی با نماز ظاهری داعشیها نیز به سادگی نمیگذرد و نشان میدهد آوارهشدگان به دست داعش نیز ممکن است به صف نمازی بپیوندند که آنها چون قرآنهای صفین بر سر نیزه میکنند. حاتمیکیا دو روایت از دین را در مقابل هم قرار میدهد که یکی پناهگاه آدمهایی است که تجلی فروپاشی و انحطاط هستند، و دیگری از آن انسانهایی با وجدان اخلاقی و رویکردی مداراگر به انسان است.
ابراهیم حاتمیکیا سؤال از چرایی حضور ایران در سوریه را رها میکند و از میان همه مقولات سیاسی و ژئوپلتیک که میتواند کارگردان را در برابر پرسشهای مخاطب و منتقدان قرار دهد، اعتراض خود به رفتار روسیه در بحران سوریه را با تکجملهای که بر زبان یونس درباره حضور هواپیماهای روسی در یک صحنه بیان میشود به تصویر میکشد. او به غیر از این صحنه، برداشتی وجدانی و انسانگرایانه از صحنه جنگ دارد. او یک بار در فیلم «چ» جنگ را نه شلیک گلوله بلکه مسئولیت خوانده بود؛ و بار دیگر بر کنشگرانی تأکید میکند که فارغ از ساختارهای سیاسی و بینالمللی موجد حضور ایشان در صحنه جنگ، در قبال زنان و کودکان سوری، یا در قبال دختری مسیحی، مسئولانه و اخلاقی عمل میکنند. مبارزان حاتمیکیا در موقعیت دفاع هستند. او پذیرفته است که اگر قهرمانانش نجنگند، داعش در مرزهای ایران با کشورش مواجه میشود؛ اما این جنگ و صحنه نبرد برای حاتمیکیا بیش از آنکه مقولهای استراتژیک یا ژئوپلتیک باشد، امری اخلاقی و وجدانی است که با قرائتی خاص از دینداری پشتیبانی میشود.
کارگردان «به وقت شام» در مواقع مختلف در جایگاه جامعهشناس نیز قرار میگیرد و نسبت میان زیست قبیلهای و خشونت دینی، و همچنین تعارضات میان نسلها را نیز تصویر میکند. عجیب نیست که او به همان اندازه که برخی سؤالات بنیادینش – از جمله ارتباط میان خشونت و متن دینی – را پاسخ میدهد، سؤالاتی را هم بیپاسخ میگذارد. حاتمیکیا بار دیگر پرسشهایی را که در آژانس شیشهای، موج مرده یا بادیگارد طرح کرده، به میدان میآورد و گویی خودش هنوز پاسخی قانعکننده ندارد. او نمیتواند یا نمیخواهد سرراست به پرسشهای علی (پسر – نسل جدید) از یونس (پدر – نسل دهه ۴۰) درباره انتخابهای نسل پدر پاسخ دهد، و علی نیز گرچه در نهایت با پدر همراهی میکند، اما حاتمیکیا احتمالاً نمیتواند همه بینندگان را متقاعد کند قدرت ارزشهاست که علی را به همراهی با یونس وادار میکند، و اگر عاطفه پدر و فرزندی نبود، باز هم پسر در کنار پدر برای ادامه جنگی که درباره آن پرسشهای مهمی دارد باقی میماند. مخاطب همچنین میتواند از خود بپرسد چرا کارگردان از میان همه داستانهایی که میشد درباره حضور ایران در سوریه پرورانید، داستان خلبانانی را برگزیده که هیچ گلولهای شلیک نمیکنند و آیا این بدان معناست که او فقط صورتی از حضور در سوریه را تأیید میکند یا این فقط انتخابی است که ظرفیتهای بیشتری برای ساختن فیلمی با قابلیتهای اکشن ایجاد میکند؟ این انتخابی اخلاقی یا تکنیکی است؟
حاتمیکیا میداند قرائت او از تاریخ و رخدادها در رقابتی با سایر رقابتها حضور خواهد داشت و او هیچگاه قادر نخواهد بود – به مانند هر کس دیگری – بازخوانی مسلطی از رخدادهای عظیم تاریخی همچون جنگ ایران و عراق یا جنگ داخلی در سوریه ارائه کند، رخدادهایی که همچون متن در دورههای مختلف بازخوانی میشوند، و روایتها بسته به مقتضیات و ادراکات تاریخی آدمیان مقبول یا نامقبول خواهند شد؛ اما در دل هر رخداد کلانی که سرنوشت آن از دست کنشگران و بازیگران منفرد حاضر در صحنه خارج است، مسئولیتهای اخلاقی فرد ساقط نمیشوند، و او میتواند روایتگر انسانیت و مسئولیت اخلاقی در دل وحشیانهترین صحنههای تاریخ بشر باشد.